- لکه گیر
- آنکه لکۀ چیزی را پاک کند
معنی لکه گیر - جستجوی لغت در جدول جو
- لکه گیر
- آنکه لکه های پارچه و لباس و غیره را پاک کند، آنکه قسمتهای ریخته گچ و غیره را از دیوار یا سقفی اصلاح کند
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
پاک کردن لکه های لباس یا چیز دیگر، اصلاح و ترمیم قسمت های ریخته شدۀ گچ دیوار یا سقف
قسمتهای ریخته گچ و مانند آن از دیواری و سقفی را اصلاح کردن
پاک کردن لکه های پارچه و لباس و غیره، اصلاح کردن قسمتهای ریخته گچ و غیره از دیوار و سقف
کلی، اپیدمیک
انگشتانه ای از پوست که تیر اندازان انگشت ابهام در آن کنند زهگیر
بهره گیر
ایرادگیر، اعتراض کننده
کسی که سر راه مردم را می گیرد، راه گیرنده، راهزن
مرضی که در یک زمان بسیاری از مردم یک شهر را مبتلا سازد
غافلگیر، اسبی که گاه گاه رم بکند، درد یا عارضه ای که ناگهان بروز کند، گاه گیر، گه گیر، گه گیری
گره دار باگره، چین دار پر چین: کمان ابرویش گر شد گره گیر کرشمه بر بدن میراند چون تیر. (نظامی)، مجعد پیچیده (زلف و مانند آن) : خنده جام می و زلف گره گیر نگار ای بسا توبه که چون توبه حافظ بشکست. (حافظ)، گلو گیر: در دلم غصه ای گره گیر است چرخ تسکین آن دهد ک ندهد. (خاقانی)
دارای لکه داغ دار
نواله گیر آنکه لقمه گیرد کسی که لقمه کند: از فطام خون غذااش شیر شد و فطام شیر لقمه گیر شد، (مثنوی نیک. 5: 3)
کسی که لشکردشمن را مغلوب کند فاتح
بیماریی است در کرم ابریشم که بزرگ شود وتندء وسیاه گردد و بمیرد
تصرف کننده ملک، ملک گشای مملکت گیر کشور ستان
ایراد گیرنده معترض
مرضی که اکثر افراد یک منطقه (یک شهر یا یک مملت و یا قسمتی از یک مملکت ویا قریه) را دریک زمان مبتلا کند همه گیری غالبا در اثر اشاعه امراض خطرناک مانند وبا حصبه تیفوس و طاعون اتفاق می افتد و مرگ و میر بسیار را موجب میشود
راه رو، مسافر، راهزن، قاطع طریق
اسبی که گاه گاه رم می کند، غافل گیر
مجعد، پرپیچ و تاب
دارای لکه، داغدار
لکه دار شدن: دارای لکه و داغ شدن، کنایه از متهم شدن، بدنام شدن
لکه دار کردن: ایجاد کردن لکه، کنایه از کسی را متهم و بدنام کردن
لکه دار شدن: دارای لکه و داغ شدن، کنایه از متهم شدن، بدنام شدن
لکه دار کردن: ایجاد کردن لکه، کنایه از کسی را متهم و بدنام کردن
Smeared, Spotted, Spotty, Stained
manchado
verschmiert, befleckt
zaplamany, plamisty, poplamiony
запачканный , пятнистый , запачканный
забруднений , плямистий
besmeurd, gevlekt, bevlekt
manchado
macchiato
दागदार , धब्बेदार , दागी